loading...
ایـران نـیـوفان جـامـع تـریـن مـجـلـه تـفـریـحـی ایـنـتـرنـتـی
حاجــَے بازدید : 46 دوشنبه 29 آذر 1395 نظرات (0)

درویش و کریم خان زند

 

درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .


کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟


درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .


آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟


درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .


ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.

 

 منبع:asheghaneha.ir

منبع : بیتوته

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 383
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 164
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 325
  • آی پی دیروز : 83
  • بازدید امروز : 755
  • باردید دیروز : 194
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 949
  • بازدید ماه : 949
  • بازدید سال : 31,310
  • بازدید کلی : 145,100
  • #مـن_حـمایـت_میکنم(:

    کمک به موسسه محک