بياييم و خودمان را ترميم كنيم بياييم از خود اثري به جاي بگذاريم، فرصت كم است.
دعوا از يك درخت بيد سفيد سر مرز شروع شد. با يك تبر دسته بلند كار ميگون زدند به تنه درخت بعدش هم ... رگ گردن بود و سرخي پيشاني سر يك وجب مرز كه اين طرف و آن طرف شده بود...
بالاخره با وساطت من و چند نفر ديگر جنگ تمام شد و هر كس رفت دنبال كار خودش، من هم كه قصد داشتم بروم كوه راهم را كشيدم و رفتم. سر بالاييهاي تندي بود، نفس نفس ميزدم، تنها بودم. به زحمت بالا ميرفتم صداي دعواي آنها هنوز در گوشم ميپيچيد چه حرفهايي ميزدند گاهي ميايستادم و به مناظر دور و برم نگاه ميكردم، خيلي قشنگ بود، با اينكه از بچگي حداقل سالي يك بار از اين مسير ميگذرم اما باز هم برايم تازه و زيباست.
بیشتر بخوانید . . .